ثنا ساداتثنا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

ثنا سادات هندوانه آبدار و خوردنی

کارای فرشته کوچولو

١١/٤/٩١ امروز تونستی با تلاش زیاد چهاردست و پا بشی و یه کوچولو بری جلو... مامان فدای سعی و تلاشت. انشاالله که زودتر راه بیفتی عزیزم ١٥/٤/٩١ عمه حسنا بهت یاد داد که انگشت پاتو بخوری، نگاه کن مامانی... ...
29 تير 1391

جیگر مامان دست گل به آب داده

٩/٤/٩١ امروز اولین دست گل زندگیتو به آب دادی کلاتون با بابایی رفت توی هم و زدی عینک بابایی و شکوندیییییییییی و به بابا جون ضرر زدی میخندی؟؟؟ خنده ام داره با عینک بابا شوخی نکن بابایی عصبانی میشه جیگرم ...
29 تير 1391

شیرین زبونی های ثنای مامان

١٢/٣/٩١ مامانی تو این روز تونستی بگی ( دد ) ، مامان کبرا تو این روزا خیلی میبرتت دد، توام دد گفتنو ازمامان کبرا یاد گرفتی... ١٧/٣/٩١ امروز تونستی با گفتن قشنگترین واژه زندگیت ( بابا ) بهترین هدیه ی دنیارو به بابایی بدی یه بابا که میگی همه ی خستگی از تن بابا میره بیرون   ٧/٤/٩١ شب که داشتیم شام میخوردیم تو توی بغل خاله الی داشتی بازی میکردی یهو خاله و بابا شنیدن که تو گفتی مامان ولی من باورم نمیشد تا اینکه فردای اون روز خودم صدای نازتو شنیدم که میگفتی ماما.....ماما.....ماما... خیلی خوشگل میگی مامان عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززمممممممممم ...
29 تير 1391

نخود مامان داره کم کم خودشو میشناسه:-×

امروز ٢١/٢/٩١ نخود مامان، خودشناسی و خداشناسی رو کم کم داری شروع میکنی، دستاتو میاری بالا و چند ثانیه بهشون نگاه میکنی، پاهاتو میاری بالا و با دستای کوچولوت لمسشون میکنی و باهاشون بازی میکنی. ...
29 تير 1391

باز هم خاطرات طلا خانم

20 /2 /91 بابا که از سر کار اومد دوباره راهی شدیم به سمت جشنواره لاله ها برای دومین بار اما این دفعه مامان کبرا و خاله الی هم همراهیمون کردن ناهار رو تو جاده خوردیم زحمت ناهار رو بابا کشید جوجه کباب درست کرد ادامه یادتون نره اینم یه خانواده ی جیگررررررررررررررررررر معرفی میکنم مامان کبرا ( مامان ،مامان عاطفه) اینم خاله الی (ثنا سادات عاشق خالشه) ...
26 تير 1391