ثنابانوعزیزدلم
سلام گلخنده ی مامان شهین.....خوبی عزیزم.....دیروز وقتی اومدم خونه تون هوا خیلی سرد بود منم عجله داشتم .....بابا جون بغلت کرد آورد جلوی در یه دفعه یخ کردی وشروع کردی به لرزیدن باهمه ی سردی شیطونی هم میکردی مدام بغل بابا بزرگ وبابای خودت میرفتی و زیر کت و کاپشن بابای پنهان میشدی...... خیلی دوست دارم....عزیزم به مامان عاطفه گفتیم ببرتت توی خونه چون میترسیدیم سرما بخوری با ناراحتی رفتی........عزیزم..... از پشت پنجره دست وپا میزدی که دوباره بیایی....... بوس میفرستادی وهی دست تکان میدادی........ خیالت که راح ت شد از پشت پنجره رفتی کنار..... &n...
نویسنده :
عمه هدا سادات
9:16